کد مطلب:188650 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

ذکر چند روایت از خصوصیات آن حضرت
اول: امام صادق (علیه السلام) روایت كردند كه محمد بن مذكور می گفت: فكر نمی كردم، علی بن الحسین (علیه السلام)، بزرگوار خلفی مثل خود به یادگار بگذارد، تا وقتی كه محمد بن علی (علیه السلام) را ملاقات كردم.

می گوید: زمانی خواستم به او نصیحتی كنم ولی او مرا نصیحت كرد. یك روز خیلی گرم در نواحی مدینه از خانه بیرون آمدم و محمد بن علی (علیه السلام) را دیدم كه مردی تناور بود و از شدت خستگی بر دوش دو غلام سیاه خود تكیه كرده و می آمد. به او سلام دادم و ایشان عرق ریزان، سلام مرا پاسخ



[ صفحه 20]



دادند، گفتم: «پسندیده نیست كه بزرگی از بزرگان قریش در این وضع به دنبال مال دنیا باشد اگر مرگ فرارسد و تو در این حال باشی چه كار می كنی؟» آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم! اگر مرگ بیاید و من در این حالت باشم، در طاعتی از طاعات خدا بوده ام، چرا كه برای امرار معاش خانواده ام آمده ام، تا به مردم و به كسی مثل تو محتاج نباشم، من وقتی از آمدن مرگ می ترسم كه بیاید و من به معصیتی از معاصی الهی مشغول باشم» . گفتم: «رحمت خدا بر تو باد، چرا كه من خواستم تو را نصیحت كنم، تو مرا نصیحت كردی» . [1] دوم: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: استری از پدرم گم شد. ایشان فرمودند: اگر خدای تعالی این استر را به من بازگرداند، به سپاسی او را ستایش می كنم كه خشنود گردد. مدتی نگذشت كه آن استر را با زین و لجام آوردند، وقتی سوار شدند و درست نشستند لباس مباركشان را بر تن درست كردند، سر به آسمان بلند كردند و فرمودند: «الحمدلله: سپاس مخصوص خداوند



[ صفحه 21]



است» و بر این چیزی اضافه نكرد. بعد فرمود: هیچ چیز را برای سپاس خداوند كم نگفتم و اشتباه هم بیان نكردم و هیچ چیز را برای حمد خداوند، كم بیان نكردم، تمام حمدهای مخصوص خداوند عزوجل را به جای آوردم» .

ایشان اضافه كردند: هیچ حمد و سپاسی نیست كه در این حمد نباشد. الف و لام در «الحمدلله» ، برای استغرا است؛ یعنی: تمام جنس خود را برای حمد و سپاس خدای تعالی فرامی گیرد و كامل می كند.

سوم: از (زراره) روایت شده كه گفت: امام محمد باقر (علیه السلام) در تشییع جنازه ی مردی قریشی، حاضر شد و من نیز در خدمتشان بودم، در آن جمع، عطا، كه شیخ مكه بود حضور داشت. در آن وقت شیون و زاری زنی بلند شد و عطا به او گفت: «یا خاموش باش یا ما بر می گردیم» ، زن خاموش نشد و عطا برگشت. حضرت به من فرمود: ما همراه جنازه می رویم، چرا كه تشییع جنازه این مرد، حق مسلم اوست، به دلیل شیون زن، صارحه به هم نمی خورد. زراره گفت: «بعد از ادای نماز



[ صفحه 22]



میت، ولی او به ابی جعفر (علیه السلام) گفت: برگردید كه خدا شما را رحمت كند، زیرا كه شما قادر نیستید پیاده، راه را طی كنید. آن حضرت، حرف ولی مرد قریشی را قبول نكرد و فرمود: «ما با اجازه ی این مرد، به اینجا نیامده ایم كه با اجازه ی او، اینجا را ترك كنیم، بلكه آمدن من، به خاطر فضل و اجری است كه خداوند به شركت كننده ی تشییع جنازه می دهد» .

چهارم: شیخ كلینی روایت كرده: «افرادی نزد حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) رسیدند. در زمانی كه یكی از كودكان آن حضرت، مریض بود و در چهره ی مبارك آن حضرت، آثار غم و اندوه را مشاهده كردند، به طوری كه آسوده نبود. افراد با خود گفتند كه اگر اتفاقی به كودكشان بیفتد، به خدا قسم، حالتی از حضرت می بینیم كه خیلی ناخوشایند است» .

راوی می گوید: طولی نگذشت كه آن كودك از دنیا رفت و صدای ناله بلند شد و حضرت را برخلاف آنچه دیده بودیم، گشاده رو دیدیم. افراد عرض كردند كه به خاطر آن حالتی كه داشتید، ما ناراحت بودیم كه نكند، حال شما بدتر شود.



[ صفحه 23]



حضرت فرمودند: «ما دوست می داریم كه عافیت نصیب ما شود، در مورد آن چیزی كه ما دوست داریم، اما وقتی كه فرمان خدا بیاید، بر آن چیزی كه او دوست دارد، تسلیم می شویم» .

پنجم: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: وقتی پدرم به غلامان خود دستور به كاری می داد خودشان هنگامی كه می دیدند آن كار سخت و دشوار است، «بسم الله» می گفتند و مشغول به آن كار می شدند و اگر كاری سبك و راحت بود، ایشان كنار می رفتند. [2] .

ششم: شیخ مفید از (حسن بن كثیر) روایت كرده كه: شكایت خود را نزد امام محمد باقر (علیه السلام) بردم به خاطر حاجتی كه داشتم و از دست جفای برادرانم، حضرت فرمودند: «برادری كه در زمان توانگری و ثروت تو، با تو دوستی و معاشرت كند و در حالت تنگ دستی و نداری، قطع رشته ی مودت و آشنایی كند، سرزنش می شود» . آن گاه غلام خود را صدا زد و فرمود تا كیسه ای هفتصد درهم را به من دهد.



[ صفحه 24]



هفتم: شیخ طوسی از محمد بن سلیمان از پدر خود روایت كرده: مردی از اهل شام به نزد امام محمد باقر (علیه السلام) رفت و آمد می كرد، روزی به حضرت گفت: «به خاطر دوستی و ایمان به تو نیست كه در مجلس ات شركت می كنم، فقط به خاطر فصیح بودن لسانت و دارا بودن فنون و فضایلی كه داری، در مجلس تو شركت می كنم» . حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) با او به نیكویی صحبت می كردند و می فرمودند: «هیچ چیزی نزد یزدان، پنهان نیست» .

از این ماجرا، چند روزی گذشت و مرد شامی، مریضی سختی گرفت، ولی خود را صدا زد و وصیت كرد كه وقتی من از دنیا رفتم و كفن بر تن من كردی، از محمد بن علی (علیه السلام) درخواست كن كه بر من نماز بخواند و به او بگو كه من از تو این چیز را خواسته ام. وقتی شب به نیمه رسید، فكر كردند كه مرد از دنیا رفته است و پارچه ای به سر او كشیدند. ولی او صبح زود به مسجد، نزد امام محمد باقر (علیه السلام) رفت و گفت: مرد شامی از دنیا رفته است و خواسته كه شما بر او نماز بخوانی، حضرت



[ صفحه 25]



فرمودند: «او نمرده است. آب و هوای شام بسیار سرد و آب و هوای حجاز، بسیار گرمسیر است. برو و در كفن و دفن او عجله نكن، تا من بیایم» . آن حضرت، بلند شده، تجدید وضو كردند و دو ركعت نماز خوانده، دست به دعا بلند كرده و بعد به سجده رفتند و تا وقتی كه آفتاب طلوع كند، در سجده بودند. بعد به منزل مرد شامی رفته و او را صدا زدند و به مردم عرض كرد: (لبیك یا رسول الله). حضرت او را نشانده، تكیه داده نوشیدنی خنكی به او داد و به اهل خانه ی او گفت: «شكم و سینه ی مرد را از غذای سرد، پر كنند و دائما خنك نگه دارند» . و آن حضرت برگشتند. چند روزی كه گذشت، مرد شامی خوب شد و به نزد حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) رفت و عرض كرد: «شهادت می دهم كه تو حجت خدایی بر خلق خدا [3] تو همان راهی هستی كه خلق باید طی كند و اگر كسی غیر این راه را طی كند، به ضلالت و بدبختی دچار می شود» . حضرت به مرد گفت: «چه اتفاقی بر تو افتاد؟» شامی گفت: روح را از بدن من



[ صفحه 26]



گرفتند و مرگ را با چشم خودم دیدم، ناگهان صدای منادی بلند شد، گفت: روح را به بدن او بازگردانید كه محمد بن علی (علیه السلام) از ما خواسته است» . حضرت فرمودند: «مگر نمی دانی كه خداوند بنده ای را كه دوست داشته باشد و هر چه او بگوید، همان را انجام می دهد، تو در نزد خداوند مبغوض بودی اما به خاطر محبت و دوستی تو با من، خداوند تعالی روح را به بدنت برگرداند» . [4] .



[ صفحه 27]




[1] ارشاد شيخ مفيد، ص 247.

[2] منتهي الآمال، ج 2، ص 187.

[3] امالي شيخ طوسي، ص 261.

[4] كتاب العقد المنير، ج 1.